صرفا جهت خنده |
|||
پنج شنبه 23 آذر 1391برچسب:, :: 8:44 :: نويسنده : علی جووووووووووون
شنیدم در زمان خسرو پرویز/
گرفتند آدمی را توی تبریز/
به جرم نقض قانون اساسی/
و بعضی گفتمان های سیاسی/
ولی آن مرد دور اندیش، از پیش/
قراری را نهاده با زن خویش/
که از زندان اگر آمد زمانی/
به نام من پیامی یا نشانی/
اگر خودکار آبی بود متنش/
بدان باشد درست و بی غل و غش/
اگر با رنگ قرمز بود خودکار/
بدان باشد تمام از روی اجبار/
تمامش از فشار بازجویی ست/
سراپایش دروغ و یاوه گویی ست/
گذشت و روزی آمد نامه از مرد/
گرفت آن نامه را بانوی پر درد/
گشود و دید با حال و مآبی/
نوشته شوهرش با خط آبی:/
عزیزم، عشق من، حالت چطور است؟/
بگو بی بنده احوالت چطور است؟/
اگر از ما بپرسی، خوب بشنو/
ملالی نیست غیر از دوری تو/
من این جا راحتم، کیفور ِ کیفور/
بساط عیش و عشرت جور و واجور/
در این جا سینما و باشگاه است/
غذا، آجیل، میوه رو به راه است/
کتک با چوب یا شلاق و باطوم/
تماما شایعاتی هست موهوم/
هر آن کس گوید این جا چوب دار است/
بدان این هم دروغی شاخدار است/
در این جا استرس جایی ندارد/
درفش و داغ معنایی ندارد/
کجا تفتیش های اعتقادی ست؟/
کجا سلول های انفرادی ست؟/
همه این جا رفیق و دوست هستیم/
چو گردو داخل یک پوست هستیم/
در این جا بازجو اصلا نداریم/
شکنجه، اعتراف، عمرا نداریم/
به جای آن اتاق فکر داریم/
روش های بدیع و بکر داریم/
عزیزم، حال من خوب است اینجا/
گذشته عمر، مطلوب است اینجا/
کسی را هیچ کاری با کسی نیست/
نشانی از غم و دلواپسی نیست/
همه چیزش تماما بیست اینجا/
فقط خودکار قرمز نیست اینجا...!!
نظرات شما عزیزان:
درباره وبلاگ به وبلاگ من خوش آمدید آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پیوندهای روزانه پيوندها
![]() نويسندگان |
|||
![]() |